{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
اعتراف میکنم پدر و مادرم به رشد جمعیت خیلی توجه داشتن طوری که تو خونمون از دهه 40 تا 70 داریم :ا توجهشون تو حلقتون
اعتراف میکنم یه بار دو رقم اخر شماره ی داداشمو اشتباه به دوستش دادم طرف دختر در اومد ...2 اسفند عروسیشونه :)))))
اعتراف میکنم تنها فلسفه ی من واسه غذا خوردن اینه که لوله گوارش ما یازده متره :| ظرفیتش تموم نمیشه که :)
اعتراف می کنم دوره راهنمایی با دوستم بهونه این که المپیاد حرفه و فن هستیم باید بریم تمرین کنیم کلاسایی که خوشم نمیومد و میپیچوندیم تا اخر سال :)))) یادش بخیییییر
اعتراف می کنم اول ابتدایی که بودم روز اول با یکی دوست شدم بهش راجع تقلب و زنگ املا حرف زدم امادش کردم! بععععععععله همچین بچه متخلفی بودم من :|
اعتراف میکنم از سیزده سالگی تا شونزده سالگی فک میکردم سیزده سالمه...حالا این هیچی وقتی فهمیدم هیژده سالمه که نوزده سالم بود!!! (دانشجو خلبانی هستم با نوزده سال سن~_~)
اعتراف می کنم که 5 سال بود ندیده بودم کسی بره جلو آیینه و پشت موهاش رو با شونه مرتب کنه!!! آخه این هم اتاقیه ما داریم؟؟
اعتراف می کنم خواستم سریال ضبط کنم کلید ضبطو زدم به داداشم گفتم هیس ساکت باش ضبط کنه بعد دیدم غش غش خندید تازه سوتیموووووو گرفتم خخخ
اعتراف ميكنم تو خونمون 7تا گوشي موبايل داريم ، ولي اگه همشونو بفروشيم ، با پولشون گوشي درست و حسابي نميشه خريد.
اعتراف میکنم با دوستام واسه اینکه وایبر رو فیلتر نکنن نظر کرده بودیم
يه روزم دوستاي بابام با پسراشون اومده بودند خونمون. همه داشتن پرتقال پوست ميکندند که من وارد شدم. برخلاف انتظارات شما هيشکي دستشو نبريد.........
اعتراف می کنم 15 سالم که بود خیلی از سرم زدن خوشم میامدبرای همین هفته ای یک بار یک لیوان اب لیمو ترش می خوردم تا فشارم بره روی هشت تابرم دکتر بهم سرم بزنن نه .یک وقت فکر نکنید از تیمارستان فرار کردم
اعتراف میکنم : یکی از دوشواری هام همیشه این بوده وقتی دارم آزمایش خون میدم و سوزن تو رگمه زلزله بیاد . اصن ی وضی ،لایک=آره طفلی راست میگه،مسولین رسیدگی کنند
اعتراف می کنم تنها پپس ازگذشت سه ماه عضویت مفتخر شدم ب 39 امتیااااز دست یابم.. جا داره همین جا از بخش مدیریت تشکر کنم ک در این راه خیلی کمکم کردن و 35 امتیاز ب من هدیه دادن
اعتراف میکنم: واقع گراترین آدمی دیدم اون آقایی بود که امروز توی ایستگاه کلاه گیسش رو برداشت، سرشو با لذت خاروند بعدم گذاشت سر جاش! (0
اعتراف میکنم که توی دوران بچگی هیچوقت شیطنت خاصی نکردم و الان پست های شما رو میخونم بهتون حسودیم میشه :((((((( من بچگی خوبی نداشتم :"(( من خیلی تنهام برام دعا کنید
اعتراف میکنم پدر و مادرم به رشد جمعیت خیلی توجه داشتن طوری که تو خونمون از دهه 40 تا 70 داریم :ا توجهشون تو حلقتون
اعتراف میکنم یه بار دو رقم اخر شماره ی داداشمو اشتباه به دوستش دادم طرف دختر در اومد ...2 اسفند عروسیشونه :)))))
اعتراف میکنم تنها فلسفه ی من واسه غذا خوردن اینه که لوله گوارش ما یازده متره :| ظرفیتش تموم نمیشه که :)
اعتراف می کنم دوره راهنمایی با دوستم بهونه این که المپیاد حرفه و فن هستیم باید بریم تمرین کنیم کلاسایی که خوشم نمیومد و میپیچوندیم تا اخر سال :)))) یادش بخیییییر
اعتراف می کنم اول ابتدایی که بودم روز اول با یکی دوست شدم بهش راجع تقلب و زنگ املا حرف زدم امادش کردم! بععععععععله همچین بچه متخلفی بودم من :|
اعتراف میکنم از سیزده سالگی تا شونزده سالگی فک میکردم سیزده سالمه...حالا این هیچی وقتی فهمیدم هیژده سالمه که نوزده سالم بود!!! (دانشجو خلبانی هستم با نوزده سال سن~_~)
اعتراف می کنم که 5 سال بود ندیده بودم کسی بره جلو آیینه و پشت موهاش رو با شونه مرتب کنه!!! آخه این هم اتاقیه ما داریم؟؟
اعتراف می کنم خواستم سریال ضبط کنم کلید ضبطو زدم به داداشم گفتم هیس ساکت باش ضبط کنه بعد دیدم غش غش خندید تازه سوتیموووووو گرفتم خخخ
اعتراف ميكنم تو خونمون 7تا گوشي موبايل داريم ، ولي اگه همشونو بفروشيم ، با پولشون گوشي درست و حسابي نميشه خريد.
اعتراف میکنم با دوستام واسه اینکه وایبر رو فیلتر نکنن نظر کرده بودیم
يه روزم دوستاي بابام با پسراشون اومده بودند خونمون. همه داشتن پرتقال پوست ميکندند که من وارد شدم. برخلاف انتظارات شما هيشکي دستشو نبريد.........
اعتراف می کنم 15 سالم که بود خیلی از سرم زدن خوشم میامدبرای همین هفته ای یک بار یک لیوان اب لیمو ترش می خوردم تا فشارم بره روی هشت تابرم دکتر بهم سرم بزنن نه .یک وقت فکر نکنید از تیمارستان فرار کردم
اعتراف میکنم : یکی از دوشواری هام همیشه این بوده وقتی دارم آزمایش خون میدم و سوزن تو رگمه زلزله بیاد . اصن ی وضی ،لایک=آره طفلی راست میگه،مسولین رسیدگی کنند
اعتراف می کنم تنها پپس ازگذشت سه ماه عضویت مفتخر شدم ب 39 امتیااااز دست یابم.. جا داره همین جا از بخش مدیریت تشکر کنم ک در این راه خیلی کمکم کردن و 35 امتیاز ب من هدیه دادن
اعتراف میکنم: واقع گراترین آدمی دیدم اون آقایی بود که امروز توی ایستگاه کلاه گیسش رو برداشت، سرشو با لذت خاروند بعدم گذاشت سر جاش! (0
اعتراف میکنم که توی دوران بچگی هیچوقت شیطنت خاصی نکردم و الان پست های شما رو میخونم بهتون حسودیم میشه :((((((( من بچگی خوبی نداشتم :"(( من خیلی تنهام برام دعا کنید
{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}